۰۸ شهريور ۱۳۹۶ ۱۳:۵۴
کد خبر: ۱۳۷۰۴۱
13910330173818515_PhotoL
فعاليت برخي دکه‌هاي روزنامه فروشي به فروش همين چند قلم روزنامه، مجله، خوراکي و غيره منحصر نمي ‌شود که هر روز شاهد آن هستيم، به گونه‌اي که دامنه فعاليت برخي از آن‌ها بسيار گسترده تر هست و شامل فعاليت‌هاي غير قانوني متعددي مي‌شود.

به گزارش عطنا به نقل از قانون، میترا شهبازی به بررسی وضعیت دکه‌های روزنامه فروشی در شب‌های تهران پرداخته است؛ در ادامه گزارش این روزنامه‌نگار را می‌‌خوانیم:


فروش سيم‌کارت‌هاي بي‌نام و نشان که مدت‌هاست به معضلي لاينحل تبديل شده و شرايط را براي افزايش مزاحمت‌هاي تلفني فراهم مي‌کندكه بگذريم، فروش مواد مخدر فعاليت غير قانوني ديگري هست که هنوز مسئولان نتوانسته‌اند جلوي آن را بگيرند. اما با اين حال تمام اين مسائل باز هم آنچنان اوج بي‌سروساماني دکه‌هاي روزنامه‌فروشي را نشان نمي‌دهد؛چرا که اين بار خبري که در رابطه با قانون‌شکني برخي دکه‌هاي روزنامه فروشي به دست خبرنگار روزنامه «قانون »رسيده است، نه سيم کارت بي‌نام نشان است و نه فروش انواعي از مواد مخدر بلکه اجاره جاي خواب آن نيز به دختران دانشجو و حتي فراري است.


موضوعي که براي صحت آن مجبور شديم درقالب دختر دانشجوي شهرستاني که نه جايي براي خواب دارد و نه به دليل پروسه زمان ‌براي گرفتن اتاق در خوابگاه‌هاي دانشجويي، مي‌تواند شب را زير سايه‌اي امن بگذراند، درباره صحت اين خبر تحقيق کنيم. دکه‌هايي که گفته مي‌شود با مبلغ پايين تر از 100 هزار تومان، دختران را در سياهي شب در خود جاي مي‌دهند که امنيت آن‌ها با شبهات فراواني همراه است؛ چرا که تضميني براي حضور نا بهنگام و شبانه غريبه‌ها نيست.



مسافرخانه قبولت نکرد، برگرد!


عقربه‌هاي ساعت روي عدد 9 ايستاده و تاريکي شب تمام خيابان انقلاب را فرا گرفته بود. به سراغ اولين دکه روزنامه فروشي رفتم که پسري جوان که حداكثر 30 سال سن داشت، در آن نشسته بود. کمي اين پا و آن پا کردم، چند ورقي از يک نشريه را از ديده گذراندم و به صورت لاغر پسر خيره شدم، با نگراني و دلهره به او گفتم که دانشجوي دانشگاه تهران هستم و امشب جايي براي خواب ندارم. درحالي که با وسايل دکه ور مي‌رفت، سرش را بلند کرد و با چشم‌هايي پر از سوال نگاهم کرد. ادامه دادم که در شهر رشت زندگي مي‌کنم و براي کارهاي دانشگاه به تهران آمده‌ام ولي شب جايي براي خواب ندارم، براي همين طبق توصيه دوستانم که چندباري در وضعيت مشابه من قرار گرفته‌اند، به سراغ شما آمده‌ام تا ببينم آيا امشب دکه‌تان را به من اجاره مي‌دهيد يا نه؟

همين افکار از ذهنم مي‌گذشت که دوباره همان گفته‌ها را تکرار کردم که دختر دانشجويي هستم ، جايي براي خواب ندارم ومي‌خواهم امشب را در دکه بگذرانم. همين که اسم دکه را آوردم، مرد که نجابت خاصي در چشمانش موج مي‌زد و مشخص بود خانواده‌دار است، با لحني که از آن تعجب و خشم بر مي‌آمد، گفت: خانم مگر اينجا جاي خواب است؟



سکوتي سنگين بين مان برقرار شد، بعد از اينکه سر تا پايم را برانداز کرد، بالاخره سکوتش را شکست و گفت: خودم شب همين‌جا مي‌خوابم. چرا امشب نرفتي همان‌جايي که هميشه مي‌رفتي؟ مکثي کردم و با صدايي آرام‌تر از قبل گفتم: امشب جور نشد، نتونستم برم. حالا شما خودتان دکه را به من اجاره مي‌دهيد؟ اصلا دوستي داريد که اين کار را بکند؟ در پاسخ گفت که دوستي دارد که اين کار را انجام مي‌دهد، اما بايد تماس بگيرد و در صورت موافقت وي آدرس را بدهد، اگر موافقت هم نکرد که هيچ، بايد به دنبال دکه‌هاي ديگر بروم.


در همين زمان پسر جواني با نگاهي شکاک آمد که از ادامه صحبت باز مانديم. در حالي که براي روشن‌کردن سيگارش سعي مي‌کرد زمان بيشتري بخرد تا از مکالمه نامعمول ما سر‌دربياورد، دکه‌دار به سراغ ادامه کارش و مرتب کردن دکه رفت تا پسر جوان با ناکامي محل را ترک کند. دوباره دکه دار جلو آمد و پرسيد: کارت ملي داري؟ گفتم کارت دانشجويي بله ولي کارت ملي نه. کمي فکر کرد و با دست، يکي از خيابان‌هاي اطراف را نشان داد و گفت آنجا يک مسافرخانه است، برو ببين مي‌تواني با همين کارت اتاقي اجاره کني؟ با چهره‌اي پريشان گفتم، شبي چند؟ گفت نگران نباش، اگر تختي اجاره دادند، من پولش را مي‌دهم، در غير اين صورت صبر کن ببينم چه کاري مي‌توانم برايت انجام دهم. مکالمه ما در اين همين جا تمام شد و به ظاهر به سمت مسافر خانه رفتم.


دکه جاي خواب دختر جوان نيست، از اينجا برو



به سراغ دکه بعدي که رفتم، مردي حدودا 45 ساله در گوشه‌اي از آن نشسته بود. صداي آرامي داشت، به حدي که نه تنها نمي‌توانستم به درستي حرف‌هايش را بشنوم، بلکه حتي از امکان ضبط مکالمه هم عاجز بودم. به همين دليل از وي درخواست کردم که پشت دري که در سمت راست دکه بود، بروم تا موضوع را با او در ميان بگذارم. همين که به در رسيدم، نگاهي کوتاه به زمين دکه انداختم، به هيچ وجه کسي نمي‌توانست در آن جاي باريک و شلوغ بخوابد.


همين افکار از ذهنم مي‌گذشت که دوباره همان گفته‌ها را تکرار کردم که دختر دانشجويي هستم ، جايي براي خواب ندارم ومي‌خواهم امشب را در دکه بگذرانم. همين که اسم دکه را آوردم، مرد که نجابت خاصي در چشمانش موج مي‌زد و مشخص بود خانواده‌دار است، با لحني که از آن تعجب و خشم بر مي‌آمد، گفت: خانم مگر اينجا جاي خواب است؟ نگاهي به اينجا بنداز، به نظرت کسي مي‌تواند اينجا بخوابد؟ اينجا به سختي يک نفر مي‌تواند بايستد، حالا چه برسد به خوابيدن. لحن صدايش تند تر شد و ادامه داد: شما بايد برويد خوابگاه، اينجا جاي يک دختر جوان نيست. همين را گفت و با نگاهش اشاره کرد که اينجا را ترک کن.


با اينکه واکنش‌هاي دکه‌داران جالب توجه بود، اما هنوز نتوانسته بودم کسي را پيدا کنم که دکه خودش را اجاره دهد و هنوز نمي‌دانستم آن‌هايي که اجاره مي‌دهند، چه مبلغ يا حتي چيزي را مطالبه مي‌کنند. غرق همين افکار بودم که به دکه بعدي رسيدم. با نگاهي کوتاه به دکه دار، با خودم گمان کردم که اين مرد هم واکنشي شديدتر از قبلي نشان خواهد داد و شايد داد و بيدادي هم راه بياندازد. در ترديد ماندن يا رفتن بودم که دکه دار گفت: بفرماييد! سنش بالاي 50 سال بود و با محاسني که داشت، به نظر متعهدو با اخلاق مي‌رسيد. خواستم با سوالي بي‌ربط محل را ترک کنم که پشيمان شدم.


دکه را به يك شرط اجاره مي‌دهم


با شک و ترديد و استرس از اينکه از بي‌لهجه بودنم بفهمد فيلم بازي مي‌کنم، دوباره همان مکالمه را آغاز کردم و گفتم جايي براي خواب ندارم. با دقت تمام حرکاتم را زير نظر گرفت، به طوري که منتظر بودم يکي از ماموران نيروي انتظامي راکه در آن حوالي خيابان انقلاب پرسه مي‌زد، صدا کند. نفسي کوتاه کشيدم و همان سوال تکراري که دکه را به من اجاره مي‌دهيد، پرسيدم. در کمال ناباوري گفت: اگر مدرک داشته باشي، بله. پرسيدم به چه مدرکي نياز است؟ گفت کارت دانشجويي‌ات را نشانم بده تا امشب دکه را با قيمت 50 هزار تومان تحويلت بدهم.


پرسيدم به کارت چه احتياجي هست؟ پاسخ داد: اگر کلانتري بيايد، من بايد چه جوابي بدهم؟ بگويم شما چه کسي هستي و شما به چه دليلي در دکه مانده‌‎ايد، از همين رو يک کارت شناسايي لازم دارم. گفتم کارت شناسايي بدهم، مشکل حل خواهد شد؟ گفت بله، پاسخ دادم كه کارت دانشجويي‌ام را نمي‌دانم کجا گذاشته‌ام، مي‌توانم کارت دوستم را بدهم؟ با عصبانيت گفت کارت دوستت به چه درد من مي‌خورد؟ کمي من من کرد و بهانه اجناس و قفل کردن و نکردن را آورد و با نگاهي پرسشگرانه درباره خودش که خانواده دارد و شب‌ها به خانه مي‌رود، توضيح داد.


سپس مکثي کرد و گفت: مي‌خواهم بهت بگويم ولي سخته، اما براي اينکه خيالم راحت باشد بايد دونفر اينجا باشند و به شرطي دکه را بهت مي‌دهم که خودم باشم. بعد با سوال درباره اينکه مجرد هستم يا متاهل، خانواده‌ام در کدام شهر زندگي‌ مي‌کنند، اطلاعات کسب کرد که مطمئن شود، دردسري برايش ندارم. آن‌قدر غرق افکارش بود که متوجه اين نشد که دستم روي ضبط صوت خورده و تمام مکالمات‌مان در حال پخش است. به سرعت دستگاه ضبط را خاموش کردم و با ظاهري که انگار نفهميده‌ام از اين صحبت‌ها چه منظوري دارد، گفتم: پس شما دکه را اجاره نمي‌دهيد؟ همين را گفتم و با خشم گفت: نه خانم با اين شرايطي که شما مي‌خواهيد نه، برو دکه پاييني شايد آن‌ها اجاره دهند.


اعتمادي نيست که کسي مزاحم‌تان نشود



به سراغ دکه پاييني رفتم که پسر لاغر اندام و جواني در آن ايستاده بود. صورت استخواني‎‌ داشت و به‌ظاهرش کمتر از 25 سال سن مي‌خورد. يک‌جا بند نمي‌شد و تمام دور و بر را نگاه مي‌کرد. در همين شرايط با گفتن اينکه دو دکه بالاتر، وي را معرفي کرده تا جاي خوابي بهم بدهد، موضوع را با او در ميان گذاشتم. با نگاهي پر از شک و سوال گفت که کارگر هست و نمي‌تواند دکه را اجاره دهد. اما با نگاهي به ساندويچ فروشي که در روبه‌رو و سمت چپ دکه قرار داشت، گفت که شايد دوستش در ساندويچ فروشي بتواند کاري برايم انجام دهد تا شب راجايي بگذرانم.


بعد از اينکه گفت بايد حدود ساعت 12 تا يك دوباره به اين محل برگردم، وعده اين را داد که جاي خواب در ساندويچ‌فروشي خيلي بهتر از دکه است و شب بهتري را در آنجا مي‌توانم بگذرانم. با همين وعده که حدود سه ساعت ديگر بايد برگردم، محل را ترک کردم و به سراغ دکه ديگري که در ضلع جنوب غربي چهار راه وليعصر بود، رفتم. پسر جوان کوتاه قدي که از چند دکه قبلي ظاهر روبه‌راه تري داشت، در آن ايستاده بود. کمي مکث کردم تا اطراف دکه خلوت شود و مجال صحبت پيدا کنم. همين که مشتريان دکه دور شدند، ماجرا را تکرار کردم.


پسر جوان که حتي هضم اين ماجرا نيز برايش سخت بود، بدون اينکه متوجه شود که دکه را براي خواب مي‌خواهم، آدرس مسافرخانه‌هاي محدوده را داد. در همين زمان پسر ديگري که قد بلند تري داشت و مکالمات ما را شنيده بود، از پايين دکه بالا آمد و با صورتي بر افروخته گفت: در دکه خودمان مي‌خوابيم و اکثر دکه‌داران ديگر هم همين کار را مي‌کنند. نه کسي را مي‌شناسيم که اين کار را انجام دهد و نه مي‌توان براي انجام چنين کاري به کسي اعتماد کرد. با لحني تند تر ادامه داد: از کجا معلوم، شب کسي مزاحم‌تان نشود؟ دركل دکه، جايي براي خواب يک دختر جوان نيست و با نگاهش اشاره کرد که از اينجا برو.


صحبت با همين چند دکه‌دار کافي بود تا وضعيت آشفته روزنامه‌‌فروشي‌هاي مركز شهر و محدوده دانشگاه‌ها مشخص شود. کلماتي كه از دهان دکه‌داران بيرون مي‌آمد، از حقيقت تلخي پرده بر مي‌دارد که در آن دختران دانشجو يا گريزان از خانه را از آغوش خانواده دورتر مي‌كند و مسئولان نيز با چشم پوشي، ادامه اين سوءاستفاده‌کردن‌ها را تضمين مي‌کنند.


 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
مطالب دیگر
چگونه مسائل جنسی را به کودک آموزش دهیم؟
یک استاد دانشگاه در گفتگو با عطنا بررسی کرد

چگونه مسائل جنسی را به کودک آموزش دهیم؟

تربیت جنسی امری ضروری است و آموزش آن را از هر سنی که کودک شروع به سوال پرسیدن می کند باید شروع کرد. اما به طور کلی اولین زمان برای این آموزش 3 تا 5 سالگی است. چون کودک در این برهه سنی کنجکاوی هایی دارد
فقدان سرمایه اجتماعی، نظام سیاسی را با چالش‌ روبرو می‌کند/ مهاجرت یکی از نتایج شکاف میان دولت و ملت است
یک جامعه شناس در گفتگو با عطنا مطرح کرد

فقدان سرمایه اجتماعی، نظام سیاسی را با چالش‌ روبرو می‌کند/ مهاجرت یکی از نتایج شکاف میان دولت و ملت است

یک استاد دانشگاه معتقد است: «نهادهای دولتی و حاکمیتی نقش مهمی در اعتماد عمومی دارند و در واقع عملکرد نهادهای اجتماعی و سیاسی است که اعتماد را خلق می‌کند یا باعث کاهش آن می‌شود.»
فضای مجازی را باید کنترل کرد/ باید به سمت اینترانت حرکت کنیم
یک جامعه شناس در گفتگو با عطنا:

فضای مجازی را باید کنترل کرد/ باید به سمت اینترانت حرکت کنیم

در حال حاضر در معرض تهدید جدی هستیم. طرح مجلس درباره ساماندهی فضای مجازی اولین گام در جهت داشتن برنامه برای مدیریت فضای مجازی است و البته نباید به روش‌های نادرست مثل قطع کردن اینترنت روی بیاوریم.
مدیریت فضای مجازی در آمریکا و کره جنوبی چگونه است؟
بررسی قوانین اینترنت در کشورهای دیگر (1)

مدیریت فضای مجازی در آمریکا و کره جنوبی چگونه است؟

TikTok و WeChat دو شبکه اجتماعی چینی هستند که در دنیا با استقبال روبه‌رو شده‌اند، اما در زمان ریاست جمهوری ترامپ استفاده از این اپلیکیشن‌ها در امریکا به دلیل نگرانی های امنیتی ممنوع اعلام شد.
پر بازدیدها
آخرین اخبار