[فعل]

sich festlegen

/ˈfɛstleːɡən/
فعل بازتابی
[گذشته: legte fest] [گذشته: legte fest] [گذشته کامل: festgelegt] [فعل کمکی: haben ]

1 خود را متعهد کردن خود را درگیر کردن

  • 1.Ich weiß noch nicht, ob ich das mache. Ich möchte mich noch nicht festlegen.
    1. من هنوز نمی دانم که می خواهم آن را انجام دهم یا نه. من هنوز نمی خواهم خودم را متعهد کنم.

2 ترتیب دادن هماهنگ کردن (festlegen)

مترادف و متضاد abmachen beschließen bestimmen vorschreiben
  • 1.Die Vertragsparteien werden Termine möglichst schriftlich festlegen.
    1. طرفین قرارداد تا حد ممکن قرارها را به‌صورت کتبی هماهنگ خواهند کرد.
  • 2.Habt ihr den Hochzeitstermin festgelegt?
    2. آیا تاریخ ازدواج را هماهنگ کرده‌اید؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان